خودسری
چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ب.ظ
حوصله ام که سر میرود
سرم را از پنجره بیرون می آورم
بلند بلند شعر می خوانم
عصبانی که باشم
هق هق می کنم
ناراحت که باشم
گله میکنم
دلگیر که باشم
نگاه میکنم
چند باری هم_شاید بیش از چند بار_
هوس پریدنم گرفته
چندباری هم _شاید کمتر از چندبار_
نشسته ام لب پنجره
پاهایم را از بیرون آویزان کرده ام
تکان تکان داده ام
و به آدم ها از لای پاهایم نگاه کرده ام
پنجره اتاقم
بهترین دوست من است...
سرم را از پنجره بیرون می آورم
بلند بلند شعر می خوانم
عصبانی که باشم
هق هق می کنم
ناراحت که باشم
گله میکنم
دلگیر که باشم
نگاه میکنم
چند باری هم_شاید بیش از چند بار_
هوس پریدنم گرفته
چندباری هم _شاید کمتر از چندبار_
نشسته ام لب پنجره
پاهایم را از بیرون آویزان کرده ام
تکان تکان داده ام
و به آدم ها از لای پاهایم نگاه کرده ام
پنجره اتاقم
بهترین دوست من است...
- ۹۴/۰۴/۰۳