مونالیزا
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ق.ظ
می خندم. ته دهانم مزه تلخ میگیرد. معده ام بهم می پیچد. سر انگشتانم بی حس می شوند؛ سردم است. باد می آید، طوفان می شود، برف و بوران. دندان هایم بهم می خورند. یکدفعه داغ می کنم؛ گرُ می گیرم آتش از پوستم می زند بیرون. خاکستر می شوم. آتش خاموش می شود. و هیچ کس نفهمید که مونالیزا هیچ وقت لبخند نزد.
- ۹۴/۰۴/۲۲