یک لحظه من...فقط من
چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۲۹ ب.ظ
دهانم را باز میکنم
برای بلعیدن جرعه ای هوا
بی هوا میچرخم
رنگ ها را قاطی میکنم
روی دیوار سفید اتاق چنگ میزنم
نفسم میگیرد
زانو میزنم
دستانم دور گلویم حلقه میشود
دهانم را بی هدف باز و بسته میکنم
چشمانم سیاهی میرود
و بعد
نفسم برمیگردد
سرفه ای میکنم
باز هم
سرم از حجم بی امان سرفه ها درد میگیرد
چشمانم را باز میکنم
سرفه میکنم
خون میپاشد روی کف سفید اتاق
دستانم را محکم میکشم رویش
بلکه پاک شود
سیاهی چشمانم با سرخی خون قاطی میشود
گوشم سووت میکشد و سرم خالی میشود
درواز میکشم
می لرزم
خودم را بغل میکنم
نمیفهمم کی خوابم می برد
- ۹۶/۰۸/۱۰