درگیری های من و خودم

من رها هستم!

درگیری های من و خودم

من رها هستم!

من رها هستم! نمی دانم شاید هم نباشم، اما دلم می خواهد باشم! اینجا هستم که رها باشم بی هیج دغدغه ای...

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۵۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

امروز فهمیدم مرد رویاهایم،

نه شلوار کردی با رکابی می پوشد

و نه پیکان جوانان گوجه ای دارد،

باید دنبال مرد دیگری بگردم

شاید هم رویای دیگری

  • رها

با صدای جیغ بند دلم پاره می شود. بند باز از روی بند دلم سقوط میکند. دلم را خون پر میکند. تماشاچی ها جیغ می کشند. شیر ها نعره می زنند و اسب های رم کرده شیهه می کشند. دلم بهم می پیچد. گوشم پر می شود از صدای سوت قطار. قطار می ایستد. با یک تکان ناگهانی به جلو پرتاب می شوم با یک دستم ساکم را بر می دارم و با دست دیگر دنبال جایی می گردم که به آن تکیه کنم. بلند می شوم، از قطار پیاده می شوم و گم می شوم بین شلوغی جمعیت ...

  • رها
یک اتفاق تازه قرار است...میرود
و در میان دفتر من سبز میشود
شاعر فقط به بازی گفتن دچار باش
یا اینکه یک ستاره دنباله دار باش
تا قافیه تو را بکشاند به سمت ماه
و هی دروغ و نور چرا که تو اشتباه
کردی مرا بدون اضافی و هیچ چیز
من...تو، یک جسارت کافی هیچ چیز




مهدی موسوی
پ.ن: این شعر فوق العاده است و شاعرش نیز...
  • رها

یکی از دوست داشتنی های وبگردی هایم

پیدا کردن وب های قدیمی

از وب های جدید است!

در لیست وبهای بروز شده

اسم هایی توجهم را جلب میکند!

بعد در لینک های همان وب

وبی را پیدا میکنم که نامش قبلا جذبم کرده بود!

و این چرخه ادامه دارد...

  • رها

خدایا!

من هم چندین سال

هر کاری دلم به خواهد بکنم

قول می دهم

برگردم، تمام ریسمان های الهی را محکم کنم

اخر مردی که بیست و شش سال

نه

ده سال

هر چه می خواسته می کرده

چرا نباید برگردد؟

من هم

ده سال

برای تو که زیاد نیست؟

این ده سال را زیر سیبیلی

رد کن

من هم بعد قرآن می خوانم

روزه میگیرم

نماز می خوانم...

  • رها
امروز دوباره از دم در مهد کودکی رد شدم!
از شلوغی قبل خبری نبود
صدای جیغ و داد و خنده هم نمی امد
دلم کمی گرفت!
اما روی هم رفته روز خوبی بود
خوش گذشت
بعد از این هم خوب خواهد بود...

  • رها
کاش امروز تولدم بود!
می رفتم بیرون
با دوستای قدیمی
شایدم تنها!
بروم بنشینم گوشه دنج یک کافی شاپ
بستنی شکلاتی سفارش دهم!
برای اولین بار سیگار بکشم
کافه نادری را هم دلم میخواهد ببینم
بعد عینکم را بزنم به چشمم
قلمم را دست بگیرم
بنویسم
فکر کنم
بنویسم
فکر کنم
بنویسم
دستانم که درد گرفتند
از کافه بزنم بیرون
اصلا کاش امروز تولد تو بود!
میرفتم بیرون
دور دور
دلم بام تهران می خواهد!
اما من میدانم مهم نیست تولدت باشد!
فقط تو باشی برایم بس است!



پ.ن: کاملا غیر منتظره تمام شد، پایان عاشقانه و رمانتیک کلا چیز غریبی است
  • رها

احساس می کنم

دلم یه تنوع می خواد!

هر لحطه،

هر دقیقه،

هر ساعت

فکر میکنم اگه نشه چی؟

مامانم میگه 

من که از تو انتظار دیگه ای ندارم

اما من میدونم

ته دلش،

اونم می ترسه که

اگه نشه چی؟

خدایا،

می دونی که چقدر دوسِت دارم!

هر چی خودت می خوای

هر چی خودت می دونی

اما کاشکی بشه،

کاش...

  • رها

دلم می خواد

بخوابم،

و وقتی بیدار شدم

همه چی تموم شده باشه

دلم یه عالم کتاب می خواد

اونقدر بخونم

اونقدر بخونم

که به قول سحر

همه چیزو

با چشم بسته ببینم

گم شدم تو خودم!

اصفهان می رفتیم

دو ساعتی مانده به اصفهان

ماشین خراب شد!

همه درگیر بودند

همه نگران

و من،

با خونسردی که کمتر از خودم می شاختم

تخمه می شکستم

عکس می گرفتم

_چه عکس های نابی هم شدند بعضی هاشان_

چهار ساعتی معطل شدیم

من بودم و یک مشت تخمه

که هنوز تمام نشده اند!

  • رها

ببین!

من همینم،

تو هر کاری می خوای بکن

هر چی دوس داری بگو

اما من عوض نمی شم!

می تونماااا

همین که الان اینجام

بااین وضعیت

ینی کلی تغییر

اما نمی خوام!

فلن قصد ندارم به خاطر تو عوض شم

بعدن هم قصد نخواهم داشت

خوب تو گوشت فرو کن

دوس دارمو

دوس ندارمو

اینارو بریز دور

همینه که هس!

می خوای بخوا

می خوای نخوا

  • رها