درگیری های من و خودم

من رها هستم!

درگیری های من و خودم

من رها هستم!

من رها هستم! نمی دانم شاید هم نباشم، اما دلم می خواهد باشم! اینجا هستم که رها باشم بی هیج دغدغه ای...

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۵۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

بعد از مدتها

کتاب شعری را از دوستم گرفتم!

بعد از مدتها بلند بلند شعر خواندم!

بعد از مدتها فال حافظ گرفتم!

بعد از مدتها فروغ خواندم

سهراب خواندم

مدتها بود فاصله گرفته بودم

از خودم

_خوب یا بد_

حرف های الهی قمشه ای را بر حسب اتفاق گوش دادم

چقدر من این مرد را _و خواهرش را_

دوست دارم

چقدر زندگی زیباست!


  • رها
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۳
  • رها

ماه عسل امشب فوق العاده بود

دوست داشتم سیگار را امتحان کنم

 و قلیان را

و تریاک را

و الکل را

هیج کدام را نتوانستم

نمی دانم

شاید هنوز هم دوست دارم ولی کمتر

آن آقایی که بعد از سی و اندی سال

می خواست ترک کند

آن آدم را دوست داشتم

هنوز هم دوستش دارم.


  • رها

یکی از دوست داشتنی های اتاقم

داشتن یک پنجره بزرگ است

یکی دیگر از دوست داشتنی های اتاقم

بودن این پنجره بزرگ کنار تختم است!

نمی دانم چرا،

اما هیچ وقت از آفتاب خوشم نیامد

گه گاهی صبح ها

که می توانم تا هر وقت دلم می خواهد بخوابم

آفتاب می زند توی صورتم

انگار لج می کند

من هم لج می کنم

صورتم را کج می کنم

اما خورشید لز من لجباز تر است!

  • رها
امروز،
از دم در مهد کودک رد شدم
آدم خوب است گاهی
از یک راه جدی برود
دلم لرزید
برای تمام بچه های کوچکی که آنجا بودند
برای دختر ها با آن دامن های صورتی شان
و موهای زیبای خرگوشی
و برای پسر ها
که بسیار آقا منشانه تر از تمام مردهایی که دیده ام
رفتار کردند
دلم که لرزید
سرم را برگرداندم
و فکر کردم
تقصیر خودم است نباید از این وَر می آمدم.
  • رها

وبی داشتم در بلاگفا،

دو سالی می شد که سری نزده بودم به آنجا

از فرط بیکاری بود یا نمی دانم چه

امروز هوس دوباره نوشتن در آنجا به سرم زد.

یادش بخیر

بچه تر که بودم

با خودم فکر می کردم

این آدم بزرگها چطوری بدون ایکه کار لذتبخشی انجام دهند

زندگی می کنند؟

حالا دیگر برای حرف زدن با بچه ها باید خم شوم

خاله صدایم میکنند

و حالا من یک آدم بزرگ هستم!

  • رها

یک اتفاق تازه قرار است بیافتد

می ترسم

استرس ندارم ها!

فقط دلم  شور می زند

دلم می خواهد که بشود

اگر بشود چه شود!

دعا کنید برایم

کاشکی بشود...

  • رها

قائدتا امروز روز باحالی باید باشد

چــارِ چارِ نــــــود و چهار

چون تاریخ امروز باحال است

و من اعتقاد دارم تاریخ ربط زیادی به حال آن روز دارد!

این شعر سیمین بهبهانی را دوست دارم:


دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من

گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من!

کجا روم که راهی به گلشنی ندارم

که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من

نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل

 چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک از او جداجدا من

نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

زبودنم چه افزود! نبودنم چه کاهد!

که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من

ستاره ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفتهف ای دوست هوای گریه با من.


  • رها
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۹:۵۱
  • رها

- چی خوردی؟

- هیچی

- مگه گشنه ت نبود؟

- چرا

- خب چرا چیزی نخوردی؟

- چی بخورم؟

- پفک؟

- نچ

- چیپس؟

- نچ

- بستنی؟

- نچ

- کوفت؟

[پوزخندی می زند، راهش را کج می کند و بدون خدا حافظی می رود.]

  • رها