امروز روز مزخرفی بود
خیلی زیاد
شام بیرون را هم نمی خواهم برم
حوصله هیچ بنی بشری را ندارم
باید خودم را آدم کنم...
- ۰ نظر
- ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۰
امروز روز مزخرفی بود
خیلی زیاد
شام بیرون را هم نمی خواهم برم
حوصله هیچ بنی بشری را ندارم
باید خودم را آدم کنم...
از صبح آهنگ دلم گرفته ی امین رستمی
رو زمزمه میکردم
البته اون موقع نه اسمشو میدونستم نه خوانندشو
بالاخره دانلودش کردم
آهنگ قشنگیه
ریتمشم فوق العادش
پیشنهاد میکنم گوشش بدین...
می خواهم صدای ضبط شده ام را
اینجا بگذارم
نمی دانم کار درستی است یا نه!
اما دلم می خواهد
شاید بعدا گذاشتم
شاید هم نه...
امروز داشتم می رفتم بیرون
هوس کردم لاک بزنم
یک لاک نارنجی خوشرنگ
یادم آمد که ندارم!
باید به فکر چندتایی لاک جدید باشم ...:-)
امروز فهمیدم مرد رویاهایم،
نه شلوار کردی با رکابی می پوشد
و نه پیکان جوانان گوجه ای دارد،
باید دنبال مرد دیگری بگردم
شاید هم رویای دیگری
با صدای جیغ بند دلم پاره می شود. بند باز از روی بند دلم سقوط میکند. دلم را خون پر میکند. تماشاچی ها جیغ می کشند. شیر ها نعره می زنند و اسب های رم کرده شیهه می کشند. دلم بهم می پیچد. گوشم پر می شود از صدای سوت قطار. قطار می ایستد. با یک تکان ناگهانی به جلو پرتاب می شوم با یک دستم ساکم را بر می دارم و با دست دیگر دنبال جایی می گردم که به آن تکیه کنم. بلند می شوم، از قطار پیاده می شوم و گم می شوم بین شلوغی جمعیت ...