با صدای جیغ بند دلم پاره می شود. بند باز از روی بند دلم سقوط میکند. دلم را خون پر میکند. تماشاچی ها جیغ می کشند. شیر ها نعره می زنند و اسب های رم کرده شیهه می کشند. دلم بهم می پیچد. گوشم پر می شود از صدای سوت قطار. قطار می ایستد. با یک تکان ناگهانی به جلو پرتاب می شوم با یک دستم ساکم را بر می دارم و با دست دیگر دنبال جایی می گردم که به آن تکیه کنم. بلند می شوم، از قطار پیاده می شوم و گم می شوم بین شلوغی جمعیت ...
- ۱ نظر
- ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۳۸