شاهزاده عاشق
قسمت اول
شاهزادهی جوان و خوش سیمایی در عشقآباد زندگی میکرد که به راستگویی و درستکاری مشهور بود. او پسر سوم پادشاه و یکی از سرداران سپاه دربار بود که علاوه بر شجاعت و دلاوری در میدان جنگ از هوش فوق العادهای نیز برخوردار بود. از دوران نوجوانی فنون رزم را همزمان با مدیریت و مهارت کشورداری از اساتید ورزیده و خبره روزگار فراگرفته بود.
پدر با توجه به توانایی های او، به این پسرش علاقه خاصی داشت و بیشتر تمایل داشت او جانشینش شود تا دو برادر بزرگترش!
در آن زمان مرسوم بود که هر وقت یکی از شاهزادگان به سن ازدواج میرسید پادشاه بنا به صلاحدید کشور، دختر یکی از بزرگان یا وزرا را به عنوان همسر شاهزاده انتخاب و خود مراسم جشن و پایکوبی و ازدواجشان را مهیا میساخت.
به همین منوال پادشاه برای دو برادر بزرگتر شاهزاده همسرانی زیبا و مناسب برگزید و به عقد ایشان در آورد، تا اینکه نوبت به شاهزاده قصه ما رسید، از آنجا که این شاهزاده نزد پدر خیلی عزیز بود پادشاه سعی کرد بهترین دختر آن زمان را برای او پیدا کرده و به عقد او درآورد، غافل از آنکه شاهزاده دلش در گرو دختر دیگری بود.